ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح
ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح

شعر

من یا سیگار؟

پاکت را رها کن وبرو.

به همان اندازه ام 

گاهی...

شعر

برای دوست داشتن

هرگز

شاعری را انتخاب نکن.

برای

نوشتن تو

بارها وبارها

تکرارت می کند.

سماع مولانا

وقتی سخن از مولانا میشود،شاید اولین چیزی که در ذهن عاشقانش شکل می بندد سماع ورقص عارفانه ی اوست.سماع در لغت بمعنای شنیدن ودرمسلک مولانا به معنی به وجد آمدن در حین شنیدن نغمه هاوموسیقی عارفانه است.به معنای از خود بیخود شدنست.سماع که درعهد مولانا بی هیچ وابستگی به قواعدوتنها متکی بر شوروهیجان عارفانه صورت می گرفت بعدها در زمان سلطان ولد وعارف چلبی به یک نظام بندی خاص رسیدوسرانجام در دوره ی پیر عادل چلبی به شکوفایی وانظباطی بی مثال  دست یافت و همین امر راه را برای یاد گرفتن ویاد دادن این هنر بی بدیل هموار کرد.سماع بصورت سمبولیک بیانگر احوالیست از پیدایش کائنات،ظهور انسان وسیر حرکت عاشقانه ی اوبه سمت خالق هستی ودرک بندگیش  در نیل به

کمال(انسان کامل)میباشد،به جانهایی که به سماع مشغول بودند "سماع زن"نام نهادندواین نام تا به امروز نیزبه اجراکنندگان این هنر اطلاق میگردد.درهمه طریقت های عرفانی ذکر(طلب حق)به شیوه ای مرسوم بوده ودر مسلک مولانا همانا سماع ذکر است،سماع طلب است وذکرحق.

تمامی حرکات واسلوب سماع مبتنی بر مفاهیمی دقیق وظریف است وبا همراهی نوای نی -این ساز عشق- به حضور وتکامل میرسد.

لباس "سماع زن ها" سمبلیک میباشد وهرجزئی از پوشش آنها دارای تعبیر خاص خود است.

به لباس سفیدی که برتن میکنند "تنوره"اطلاق میشود که سمبل کفن است،کلاه مانندی که بر سر میگذارند"سکّه"نام دارد وسمبل سنگ قبر.شاید تداعی ما از این مفاهیم مرگ باشد لیکن سماع نه راوی مرگ بلکه راوی زندگی وتولدی دوباره است.سماع نمایش گذر از عالم صورت و ظاهربه عالم حقیقت وباطن است.قبل از سماعِ خرقه ی سیاه رنگی بر تن سماع زن است که سمبل مزار وقبر است که با درآوردن این خرقه  از تن، سماع شروع می شود که این خود نشانگر آغاز،تجدید و تولدی دوباره ست.سماع رسیدن به کمال است وسماع زن میبایست در سماعش چهار مرحله ای که مولانا در رسیدن به کمال را متصوراست به نمایش بگذارد(شریعت،طریقت،معرفت،حقیقت).چهار مرتبه سلام سماع زن در طول سماع هم نشانگر همین مراتب کمال است وبدون گذر از این چهار مرحله نیل به کمال نیز ناممکن می گردد.

دست راست سماع زن به سوی آسمان واشاره ی دست چپش به سمت زمین است.اشاره  به دریافت  است،دریافت از منشا حق وابلاغ آن به خلق را متصور است وبدین گونه تولدی دوباره شکل می گیرد وصد البته تولدی الهی.

امید است شرح نوشته شده از معنویت ورسالت این هنر بی بدیل چیزی کم نکرده باشدواندک دانشی باشد برای نگاهی بهتر ودرکی عمیق تراز این هنر الهی.

(ناصر تبریزی)

 

شعر


در مرز بین تنها بودن و

تنها نبودن 

جایی هست:

مثل خیابان برای مردم

مثل خانه برای من.