ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح
ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح

شعر

بیا بنشین

وخوابم کن

با  داستانی 

که  هیچ 

تعریف نکرده ای

قول می دهم

با همین گوشها

بشنوم

از همان دهان.

شعر

بگو

چگونه نوازشم  می کنی

با دستهایی

که پشت آن

رد اشک های توست؟

چشمهای مرا

ببند

که آن سوی دستهایت

پیداست.

شعر

راه های تنهایی

وتنهایی های راه

راه های سخت

وسختی های راه

بار سنگین چشم ها

وچشم های سنگین پربارم...

شعر

پشت شیشه ای که

مه گرفته با نفسهای من

 مثل اشک هستی

که سر می خورد 

ازخطوط چشم

نقاشی شده با

روایت عشق

شکل ناشیانه ای ازخاستن

باانگشت سبابه 

وزیبایی تو، که

پرت می شود از حواس من

توضیح ایستادن است

از نه گفتن من به پنجره

در روزهای سرد

اینکه من رفته باشم

و زیبایی  تورا 

او

بلند کرده باشد.


شعر

مجانی زندگی می کنیم

هوامجانیست،ابر مجانیست

کوه ودشت مجانی

وباران مجانیست

تماشای اتومبیل ها

سردر سینماها و 

ویترین مغازه هامجانیست

نان وپنیر نه ولی آب تلخ،آب آلوده مجانیست

آزادی به بهای سر آدمهاست

اسارت مجانیست

مجانی زندگی میکنیم

زندگی مجانیست.