-
تنهایی
دوشنبه 10 مهر 1396 09:08
تکه تکه های زندگی ام را چسب می زنم از ترک های آن ٬باز می چکد تنهایی.
-
شعر
دوشنبه 16 فروردین 1395 01:46
درها بازوبسته می شوند فرقی نمی کند به کجا! کمی ازتنهایی هم رفتن و آمدن است.
-
شعر
شنبه 14 فروردین 1395 14:59
پا شبیه راه چشم شبیه رنگ وگوش شبیه صدا شده بود برای به خاطر آوردن تو می نوشت ورویای تو که هنوز پنجره را روشن می کرد.
-
شعر
چهارشنبه 20 آبان 1394 10:32
دیگر این شب ها جای امنی برای پنهان شدن نیست گاه این ماه شبیه چشم های کسی ست که یکی را بسته و با دیگری نشانه رفته است گاه این ستاره آتش گلوله ای ست در تاریکی که لحظه ای بعد یکی را خواهد کشت به باد فکر می کنم به گیسوان تو وبه پیشانی ام خرگوش سفیدی که در شانه هایت به خواب رفته است.
-
شعر
دوشنبه 11 آبان 1394 22:33
حالا که نیستی سرد وخاموش می وزداین باد در مسیر آفتاب چراغ بودی انگار که ازپنجره رفت یا پنجره که از دیوار آن صخره ی آتش روی تکه یخی آب می شود.
-
شعر
شنبه 9 آبان 1394 15:07
سکوت میکنی دهانت درد می گیرد حرف می زنی زبانت زخمی ... گاهی کلمه ها هم مثل شیشه هایی خرد می شوند.
-
شعر
پنجشنبه 7 آبان 1394 20:27
قطاری سوت زنان می گذشت یا از رگهای من تنهایی... مسافری که به سمت نور می رفت بدل می شد به نقطه ای تاریک در دوردست...
-
شعر
دوشنبه 20 مهر 1394 11:43
یک روز دلتنگی در هیچ اتاقی جا نخواهد شد همین طور پرواز پرنده درخاکستری های نقاشی این رویا نیز ازنبودن تو سیر خواهدشد.
-
شعر
جمعه 17 مهر 1394 14:00
دراصل ما به هیچ کجا نرفته ایم ما در کلمه ها بودیم حرف ها زده شده است وآنها رفته اند؛ ما دیگر برنگشته ایم.
-
شعر
سهشنبه 14 مهر 1394 14:26
تنهایی صدای لیوانی ست که می افتد برگشتن ونگاه کردنت ... شیشه ای شکسته از شراب و یا؛ آنی که دهان واژه هایت راخونی کرده است.
-
شعر
شنبه 11 مهر 1394 00:15
تنهایی گاهی نشستن است روبروی خود با خودهای دیگرت نگاه کردن وحرف زدن با آنهاست گاهی تنهایی کشتن یکی از آنهاست نزدیک ترین شان به تو به اتهام اینکه شبیه تو نیست. تنهایی گاهی کشتن یک دیگریست.
-
شعر
شنبه 28 شهریور 1394 12:38
گلها را دوست داشت پروانه ها را دوست داشت پروانه ها را روی گلها دوست داشت قلبش را لای کتابی خشک کرده بود.
-
شعر
دوشنبه 23 شهریور 1394 01:57
وقتی می آیی تنهایی ات را هم بیاور این طوری حوصله ی مان هم سر نمی رود می گذاریم کنار تنهایی من آنها حرف می زنند وما گوش می کنیم.
-
شعر
جمعه 20 شهریور 1394 13:43
رویاهایم به سفر رفته اند با چمدانی از نور آن ها باز خواهند گشت از شهری که هرگز آفتابی ندیده است.
-
شعر
سهشنبه 17 شهریور 1394 00:33
هربار که از این پنجره نگاه می کنم پیرتر می شوم گاهی تمام زندگی به یک پنجره بند می شود.
-
شعر
سهشنبه 10 شهریور 1394 15:52
دوست داشتن کتاب نیست که بخوانی از جایی که رها کرده ای.
-
شعر
یکشنبه 8 شهریور 1394 00:20
گنجشک ها کوچ نمی کنند باقی این که می مانند با گربه ها ودودکش بخاری ها.
-
شعر
جمعه 6 شهریور 1394 00:46
دو ریل ایم از یک خط سال هاست که با هم می رویم به ایستگاه می رسیم و به هم نمی رسیم.
-
شعر
پنجشنبه 5 شهریور 1394 14:55
جای خالی سرت مانده روی بالش وجای خالی خواب زیر این چشم ها گود افتاده است من در کنار تو .
-
شعر
پنجشنبه 29 مرداد 1394 19:54
عشق ما مثل سنگی بود که بلند کردیم وحشرات زیر آن سرگردان شدند سنگی که فکر می کردیم از آسمان افتاده است.
-
شعر
چهارشنبه 21 مرداد 1394 20:15
شعری برای تو نوشتم پرنده شده بود می خواست پرواز کند... شبی که درناها رفتند بالهایش را کشید یک پوست ماند از او یک استخوان.
-
شعر
دوشنبه 19 مرداد 1394 16:11
از خاک،از کوه،ازسنگ ازگلهایی که بوییدم طلب بخشش می کنم از فرزند،دوست،خویشاوند از بارانی که می بارد ازخورشیدی که طلوع می کند،از دریاها از آسمان طلب بخشش می کنم از زنی که سالهایش را به من داد وازامید او برای زندگی درکنار من طلب بخشش می کنم ازنانی که خوردم ازخانه ی پدر واز شیر مادر طلب بخشش می کنم ازخیالاتی که در ذهن...
-
شعر
دوشنبه 19 مرداد 1394 15:14
بمان که برایت شعرها بخوانم از آفتابی که از تنهاییم طلوع میکند نوری بیاورم از تمام روشنایی ام امید های بزرگ در دست های کوچکت شب های آفریقا را بیاورم گرم گرم گلهایی بیاورم ازباغچه هایی که پاییز ندیده اند یک خنکی بیاورم ازدانه های باران آبی دریاها را با موج های سفید یک نسیم بیاورم از نوک امواج از تپه های ساحل بمان برای...
-
شعر
دوشنبه 19 مرداد 1394 02:21
آبی هایت را بگیر بردار و برو که این دریا را غرق خواهم کرد.
-
شعر
جمعه 16 مرداد 1394 22:00
با نگاهی که دزدیدی ناگفته های تو لو رفت چشم های تو دست گیر شد حالا شبیه من شده ای چه قدر می ترسی ازچیزی که پنهان می کنی.
-
شعر
دوشنبه 12 مرداد 1394 13:26
دوباره پر می شود آن جای خالی مثل زخم که پوست می گیرد از بیرون ودرد که پا پس می کشد به درون وتوکه خالی می شوی درآن جای خالی .
-
شعر
شنبه 10 مرداد 1394 13:40
به دیواری فکر کن که ایستاده است بین ما به خودت که پشت به آن می خوابی وبه انعکاس صدایی که گیر کرده است درآن به من فکر کن که دفن شده ام دراین دیوار وبه آواری که فردا فرو می ریزد از آن.
-
شعر
پنجشنبه 8 مرداد 1394 16:27
جور دیگریست زیبایی تو درآینه وقتی که می خندی فرار لب ها وایستادن چشم هات با وقتی که دراز می کشی روی تخت زیبایی تو جا عوض می کند مدام.
-
شعر
دوشنبه 5 مرداد 1394 12:33
دیدن تورا همیشه دوست دارم بیشتر، وقتی که دوستم نداری کودکی می شوم می خواهم بنشینم به تماشای تو مثل وقتی که در دستهای مادر می نشستم به تماشای آدم ها.
-
شعر
شنبه 3 مرداد 1394 15:21
او دیگر نبود دستهایش چمدانی برداشت وپاهایش کفش ها را پوشید و رفت ولی انگشتهایش هنوز توی آینه بود وپاهایش روی دمپایی وزیبایی اش پشت یک دست خط...