-
شعر
جمعه 2 مرداد 1394 14:04
با تو بودن کور بودن است چشم ها را تو برای فروش می بری وباز می گردانی برای همین چشم ها از تو می ترسند و نگاه ها از تاریکی ومن ازماندن کنار تو...
-
شعر
پنجشنبه 1 مرداد 1394 20:16
نه بارانی که خورد برسر ما ونه سهم مان از آفتاب ونه اندوه غم هایی که ساختیم تسکینمان نداد وما خیس و رنگ پریده وهاج جا ماندیم از جهانی که جایی برای ما نداشت.
-
شعر
سهشنبه 30 تیر 1394 12:57
بیا بنشین وخوابم کن با داستانی که هیچ تعریف نکرده ای قول می دهم با همین گوشها بشنوم از همان دهان.
-
شعر
یکشنبه 28 تیر 1394 17:45
بگو چگونه نوازشم می کنی با دستهایی که پشت آن رد اشک های توست؟ چشمهای مرا ببند که آن سوی دستهایت پیداست.
-
شعر
شنبه 27 تیر 1394 13:33
راه های تنهایی وتنهایی های راه راه های سخت وسختی های راه بار سنگین چشم ها وچشم های سنگین پربارم...
-
شعر
یکشنبه 21 تیر 1394 16:24
پشت شیشه ای که مه گرفته با نفسهای من مثل اشک هستی که سر می خورد ازخطوط چشم نقاشی شده با روایت عشق شکل ناشیانه ای ازخاستن باانگشت سبابه وزیبایی تو، که پرت می شود از حواس من توضیح ایستادن است از نه گفتن من به پنجره در روزهای سرد اینکه من رفته باشم و زیبایی تورا او بلند کرده باشد.
-
شعر
شنبه 20 تیر 1394 18:30
مجانی زندگی می کنیم هوامجانیست،ابر مجانیست کوه ودشت مجانی وباران مجانیست تماشای اتومبیل ها سردر سینماها و ویترین مغازه هامجانیست نان وپنیر نه ولی آب تلخ،آب آلوده مجانیست آزادی به بهای سر آدمهاست اسارت مجانیست مجانی زندگی میکنیم زندگی مجانیست.
-
شعر
جمعه 19 تیر 1394 12:28
باکفش نشسته بود و می گفت: آمده است که بماند...
-
شعر
پنجشنبه 18 تیر 1394 22:46
پشت به علفها که می خوابم عکس آسمان روی تنم می افتد ابرها با آن شکلهای فراموش شده رد می شوند ازمن ویادم می رود اسمی را که سرزبانم بود بلند که می شوم شکل تو شده ام وتو شکل یک ابر درآسمان که از یاد علفها رفته است.
-
شعر
پنجشنبه 18 تیر 1394 12:33
تورا خواستن،هوس کردن غنج زدن دل برای تو چیزی مثل از جیب خوردن است که تمام می شود یک روز...
-
شعر
چهارشنبه 17 تیر 1394 19:39
هرشب که به صبح می رسد آسمان را برایت رنگ می زنم که فکر کنی همیشه آبی ست بعضی وقتها کف دریا سوراخ می شود میروم می دوزم وتو فقط دستهای خیس مرا می بینی بعضی وقتها سربه سرت میگذارم وتو فکر میکنی سری درسرم نیست قلبی در قلبم و پایی در پایم وبدون دست بدون قلب وبدون پا به خانه بر می گردم وتو به جای خالی آنها نگاه میکنی.
-
شعر
سهشنبه 16 تیر 1394 14:12
هربار که پیش همیم دو عاقل دوتن از حماقت هم سیر می شوند ...
-
شعر
یکشنبه 14 تیر 1394 11:28
میدانی؟ تو اولین سطر یک شعری اتفاق اولین واژه ماجرای دلتنگی جای خالی ماه که از آسمان رفته است.
-
شعر
شنبه 13 تیر 1394 18:33
سربه هوا می شوم در هوای تو سبک تر ازموهایت گیج می شوم روی شانه ها یا یک تکه آفتاب بر پشت بام صبح آوازی می شوم در نوک زبان ومی چرخم دهان به دهان گنجشک ها من اما قلب نمی شوم که برای تپیدن از تو بگویم که ناگهان بایستد وسرم بیفتد روی شانه ها مثل خورشید که غروب کند وگنجشک که لال شود وآواز که بمیرد.
-
شعر
جمعه 12 تیر 1394 19:13
وآتش خاموش می شود بی خبر از خاکستر دلی که در آن افتاده است...
-
شعر
پنجشنبه 11 تیر 1394 12:45
ومیبایست بمیرم قبل از اینکه کسی بداند... با مقداری خون درگوشه ی لبم غریبه ها بگویند "حتما عاشق بوده" وآشنایان بنالند "که خیلی بدبختی کشید" ونمی بایست بدانند که زندگی من دراظطرارتمام بوده است و بدون آن تمام شده است.
-
نامه ها
چهارشنبه 10 تیر 1394 16:23
بعضی ها زندگی میکنند، بعضی ها پیدا می شوند،بعضی ها گم و بعضی دیگر می نویسند. برای تو زندگی عبارت بود از بودن در اینجا وآنجا.یاد آن می افتم رفتی آمریکا ونوشتی امروز نیویورک بودم جاده ی پنجم.آمدی پاریس وزیر ایفل عکس گرفتی وخنده ها زدی به عکسها...یک روز با یکی رفتی تماشای غروب وروز دیگر با یک دیگری. به میهمانی ها رفتی...
-
شعر
سهشنبه 9 تیر 1394 14:27
درصدمتر همه جلو میزنند ازمن درچهارصد متر خیلی ها جلو میزنند از من ودر هشتصد متر بقیه ی آن خیلی ها و من همچنان می دوم... در هزارمتر هم رد شوی از من،بازهم می دوم در ده هزار متر جلوتر ازمنی من باز هم می دوم...
-
شعر
یکشنبه 7 تیر 1394 22:25
پر می شود صدای پای تنهایی رنجور در تاریکی های من ای که در دستهای کوتاه تو تمام آنچه از من است غلت می خورد به تو نمی رسم شتاب نکن که در دستهای تو زندگی ست.
-
شعر
شنبه 6 تیر 1394 14:16
او گفتی گفتی او و خودت را در انتطار جاگذاشتی...
-
شعر
جمعه 5 تیر 1394 18:54
برای درک خوشبختی نیازی به کاغذوقلم ندارم سیگار به انگشت غرق میشوم در آبی آسمان این عکس... چیزی مثل مشروب هست در هوای آن،به همان اندازه کیف آور... میتوانم ساعتها خوشبخت باشم درآبی این عکس مثل پوست هندوانه روی آب وسایه ی درختی که افتاده به آسمان درهمین عکس مثل مه صبحگاهی لای درختهای زردالو همان بو،همان مه،همان صبح...
-
شعر
جمعه 5 تیر 1394 15:22
ومن همیشه خراب می شوم دراین هوای خوب درچنین هوایی بود که دست کشیدم از کارکردن وپایان دادم به ماموریتم به عنوان یک مهندس. در چنین هوایی بود که عادت کردم به دود آغشته شدم به بوی سیگار وتوتون وعاشق شدم دراین هوای خوب ویادم رفت که نان آور خانه ام. بیمار شدم به نوشتن شعر وهی چیزی ازمن کم شد در این هوای خوب. من همیشه نابود...
-
شعر
پنجشنبه 4 تیر 1394 20:15
مثل مادری که فرزندش را بزرگ می کند تنهایی را من بزرگ کرده ام درآغوش گرفته و برایش نگران شده ام...
-
شعر
چهارشنبه 3 تیر 1394 14:10
پشت دو در که روبروی همند ایستاده بودیم هربار که یکی دررا باز میکرد دیگری دست پاچه می شد می بست.
-
شعر
چهارشنبه 3 تیر 1394 14:08
بیا بنشینیم وبرایم داستانی بگو که هیچ تعریف نشده است برای بار اول خواهم شنید وگویی که هیچ نمیدانم که داستان تو تکراریست.
-
شعر
دوشنبه 1 تیر 1394 23:31
من یا سیگار؟ پاکت را رها کن وبرو. به همان اندازه ام گاهی...
-
شعر
شنبه 30 خرداد 1394 13:42
برای دوست داشتن هرگز شاعری را انتخاب نکن. برای نوشتن تو بارها وبارها تکرارت می کند.
-
سماع مولانا
جمعه 15 خرداد 1394 15:20
وقتی سخن از مولانا میشود،شاید اولین چیزی که در ذهن عاشقانش شکل می بندد سماع ورقص عارفانه ی اوست.سماع در لغت بمعنای شنیدن ودرمسلک مولانا به معنی به وجد آمدن در حین شنیدن نغمه هاوموسیقی عارفانه است.به معنای از خود بیخود شدنست.سماع که درعهد مولانا بی هیچ وابستگی به قواعدوتنها متکی بر شوروهیجان عارفانه صورت می گرفت بعدها...
-
روزنوشت
سهشنبه 5 خرداد 1394 14:58
-
شعر
یکشنبه 3 خرداد 1394 19:34
در مرز بین تنها بودن و تنها نبودن جایی هست: مثل خیابان برای مردم مثل خانه برای من.