ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح
ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح

شعر

عشق ما مثل

سنگی بود

که بلند کردیم

وحشرات زیر آن

سرگردان شدند

سنگی که

فکر می کردیم

از آسمان

افتاده است.

شعر

شعری برای تو نوشتم

پرنده شده بود

می خواست پرواز کند...

شبی که درناها  

رفتند

بالهایش را کشید

یک پوست ماند از او

یک استخوان.

شعر

از خاک،از کوه،ازسنگ

ازگلهایی که بوییدم

طلب بخشش می کنم

از فرزند،دوست،خویشاوند

از بارانی که می بارد

ازخورشیدی که طلوع می کند،از دریاها از آسمان 

طلب بخشش می کنم

از زنی که سالهایش را به من داد

وازامید او برای زندگی

 درکنار من

طلب بخشش می کنم

ازنانی که خوردم

ازخانه ی پدر واز شیر مادر

طلب بخشش می کنم

ازخیالاتی 

که در ذهن پروراندم

واز عاقبت آنها

طلب بخشش می کنم

من با باور یک سنگ

برای یک قلب 

طلب بخشش می کنم.

شعر

بمان که برایت

شعرها بخوانم

از آفتابی که از

تنهاییم طلوع میکند

نوری بیاورم 

از تمام روشنایی ام

امید های بزرگ

در دست های کوچکت

شب های آفریقا را

بیاورم گرم گرم

گلهایی بیاورم

ازباغچه هایی

که پاییز ندیده اند

یک خنکی

بیاورم ازدانه های باران 

آبی دریاها را

با موج های سفید

یک نسیم بیاورم

از نوک امواج

از تپه های ساحل

بمان برای تو

زمان را بیاورم

ازجایی که ایستاده است.

شعر

آبی هایت را 

بگیر

بردار و برو

که این دریا را

غرق

 خواهم کرد.