ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح
ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح

تنهایی



تکه تکه های

زندگی ام را

چسب می زنم

از ترک های آن ٬باز

می چکد تنهایی.



شعر



درها 

بازوبسته

می شوند

فرقی نمی کند

به کجا!

کمی 

ازتنهایی

هم

رفتن 

و آمدن

است.

شعر



پا

شبیه راه

چشم

شبیه رنگ

وگوش 

شبیه صدا 

شده بود

برای 

به خاطر آوردن تو

می نوشت

ورویای تو

که هنوز

پنجره را

روشن می کرد.


شعر


دیگر 

این شب ها

جای امنی 

برای پنهان شدن 

نیست

گاه

این ماه

شبیه چشم های

کسی ست

که یکی را بسته 

و با دیگری 

نشانه رفته است

گاه

این ستاره 

آتش گلوله ای ست

در تاریکی

که لحظه ای بعد

یکی را خواهد کشت

به باد 

فکر می کنم

به گیسوان تو

وبه پیشانی ام

خرگوش سفیدی

که در شانه هایت

به خواب رفته است.





شعر


 حالا که نیستی

سرد وخاموش

می وزداین  باد

در مسیر  آفتاب

چراغ بودی انگار

که ازپنجره رفت

یا پنجره که از دیوار

آن صخره ی آتش

روی تکه یخی 

آب می شود.