ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح
ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح

شعر


تنهایی

گاهی

نشستن است

روبروی خود

با خودهای دیگرت

نگاه کردن 

وحرف زدن با آنهاست

 گاهی

تنهایی

کشتن یکی

از آنهاست

نزدیک ترین شان

به تو

به اتهام اینکه

شبیه تو نیست.

تنهایی گاهی

کشتن یک

دیگریست.

شعر


گلها را 

دوست داشت

پروانه ها را 

دوست داشت

پروانه ها را

روی گلها

دوست داشت

قلبش را

لای کتابی

خشک کرده بود.

شعر


وقتی می آیی

تنهایی ات را 

هم بیاور

این طوری

حوصله ی مان هم

سر نمی رود

می گذاریم

کنار تنهایی من

آنها حرف می زنند

وما گوش می کنیم.


شعر

رویاهایم

به سفر رفته اند

با چمدانی از نور

آن ها 

باز خواهند

گشت

 از شهری

که هرگز 

آفتابی

ندیده است.


شعر

هربار

که از این پنجره

نگاه می کنم

پیرتر می شوم

گاهی

تمام زندگی

به یک پنجره

بند می شود.