ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح
ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح

شعر

شعری برای تو نوشتم

پرنده شده بود

می خواست پرواز کند...

شبی که درناها  

رفتند

بالهایش را کشید

یک پوست ماند از او

یک استخوان.

شعر

از خاک،از کوه،ازسنگ

ازگلهایی که بوییدم

طلب بخشش می کنم

از فرزند،دوست،خویشاوند

از بارانی که می بارد

ازخورشیدی که طلوع می کند،از دریاها از آسمان 

طلب بخشش می کنم

از زنی که سالهایش را به من داد

وازامید او برای زندگی

 درکنار من

طلب بخشش می کنم

ازنانی که خوردم

ازخانه ی پدر واز شیر مادر

طلب بخشش می کنم

ازخیالاتی 

که در ذهن پروراندم

واز عاقبت آنها

طلب بخشش می کنم

من با باور یک سنگ

برای یک قلب 

طلب بخشش می کنم.

شعر

آبی هایت را 

بگیر

بردار و برو

که این دریا را

غرق

 خواهم کرد.

شعر


با نگاهی که دزدیدی

ناگفته های تو 

لو رفت

چشم های تو 

دست گیر شد

حالا شبیه من شده ای

چه قدر

می ترسی

ازچیزی

که پنهان

می کنی.

شعر

دوباره

پر می شود 

آن جای خالی

مثل زخم که 

پوست می گیرد

از بیرون

ودرد که پا پس می کشد

به درون

وتوکه خالی می شوی

درآن جای خالی .