ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح
ریچار

ریچار

می نویسم یک خط ، دو خط ، زنگ زنگ تفریح

شعر


دیگر 

این شب ها

جای امنی 

برای پنهان شدن 

نیست

گاه

این ماه

شبیه چشم های

کسی ست

که یکی را بسته 

و با دیگری 

نشانه رفته است

گاه

این ستاره 

آتش گلوله ای ست

در تاریکی

که لحظه ای بعد

یکی را خواهد کشت

به باد 

فکر می کنم

به گیسوان تو

وبه پیشانی ام

خرگوش سفیدی

که در شانه هایت

به خواب رفته است.





شعر


 حالا که نیستی

سرد وخاموش

می وزداین  باد

در مسیر  آفتاب

چراغ بودی انگار

که ازپنجره رفت

یا پنجره که از دیوار

آن صخره ی آتش

روی تکه یخی 

آب می شود.

شعر


سکوت میکنی

دهانت درد می گیرد

حرف می زنی

زبانت زخمی ...

گاهی کلمه ها هم

مثل شیشه هایی خرد

می شوند.


شعر


قطاری

سوت زنان می گذشت

یا از رگهای من

تنهایی...

مسافری که

به سمت نور می رفت

بدل می شد

به نقطه ای تاریک

در دوردست...